شعر در مورد خنده و گریه
شعر در مورد خنده و گریه ,شعر درباره خنده و گریه,شعری در مورد خنده و گریه,شعر خنده و گریه,شعر درباره خنده و گریه,شعر خنده گریه,شعر در مورد خنده و گریه,خنده و گریه در شعر,شعری در مورد خنده و گریه,شعر خنده من از گریه,شعر خنده تلخ من از گریه,شعر گاهی خنده گاهی گریه,خنده و گریه شعر,خنده و گریه در اشعار پارسی,خنده گریه شعر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد خنده و گریه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به قدر گریه بود خنده تو یقین می دان
جزای گریه ابر است خنده های چمن
اگر نه از نسب آدمی برو مگری
که نیست از سیهی زنگ را بکا و حزن
شعر در مورد خنده و گریه
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
از مردن تن چراغ دل زنده شده
از خنده برق ابر در گریه شده
وز گریه ابر باغ در خنده شده
شعر درباره خنده و گریه
گریه ها رفت و خنده ها آمد
ای خوشا گریه های خنده اثر
خوش بخند ای زمانه خواهی داشت
خنده بهر کدام روز دگر
شعری در مورد خنده و گریه
گریه کردم به خنده بگشادی
لب شکرفشان میگون را
بیش شداز لب تو گریه من
شهد هر چند کم کند خون را
شعر خنده و گریه
دردمندانه در برابر جمع
گریه و خنده میکنی چون شمع
گرنه شمع نیازمندانی
از چه گریان و از چه خندانی
شعر درباره خنده و گریه
آن چشم به گریه می فشارد
تا بفشارد نگار غبغب
این گریه ابر و خنده خاک
از بهر من و تو شد مرکب
شعر خنده گریه
تا زند خنده برق نیسانی
تا کند گریه ابر آزاری
دوستانت به خنده و شادی
دشمنانت به گریه و زاری
شعر در مورد خنده و گریه
شمع ارچه به گریه جانگدازی می کرد
گریه زده خنده مجازی می کرد
آن شوخ سرش را ببریدند و هنوز
استاده بد و زبان درازی می کرد
خنده و گریه در شعر
با گریه خنده شکرین را چه نسبت است
آخر دلی ز گریه سبکبار می شود
در حیرتم که از چه خم و از کدام می
پیمانه نگاه تو سرشار می شود
شعری در مورد خنده و گریه
خنده شیرین او گریه من تلخ کرد
گریه خونین من زان لب خندان خوش است
پسته شیرین او شور دل عاشقانش
شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است
شعر خنده من از گریه
گریه مستانه آخر عقده ام از دل گشود
خنده شادی به غیر از گریه مستانه نیست
نقد زاهد قابل آن شاهد زیبا نشد
زان که هر جان مقدس در خور جانانه نیست
شعر خنده تلخ من از گریه
بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت
بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا
بسته زلف پریرویان شدن از عقل نیست
لیک من دیوانه ام، زنجیر میباید مرا
شعر گاهی خنده گاهی گریه
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است
داغ پنهان من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده، که از گریه غم انگیزتر است
خنده و گریه شعر
پشیمانی ندارد خنده بر وضع جهان کردن
ندارد گریه در پی خنده ای کز زعفران خیزد
فسان شمشیر را در خونفشانی تیز می سازد
نباشد چون دل سنگین، چه از تیغ زبان خیزد؟
خنده و گریه در اشعار پارسی
هر گریه خنده جوید و امروز خنده ها
با چشم لابه گر که بکایی بدیده ای
جان را وباست هجر تو سوزان آن لطف
مهلکتر از فراق وبایی بدیده ای
شعر در مورد خنده و گریه
بیشتر بخوانید :