شعر در مورد تگرگ
شعر در مورد تگرگ ،شعر درباره تگرگ،شعر تگرگ،شعر تگرگ اخوان،شعر درباره تگرگ،شعر در مورد تگرگ،تگرگ شعر نو،شعر بارش تگرگ،شعر گل تگرگ،شعر گل و تگرگ،شعر باران و تگرگ،شعر قصه گل و تگرگ،متن شعر قصه گل و تگرگ،متن شعر گل و تگرگ،شعر تگرگ از سعدی،شعر تگرگ از حافظ،شعر تگرگ از مولوی،شعر تگرگ از مثنوی،شعر تگرگ از مولانا،شعر تگرگ از عطار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تگرگ برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بر آستانه در گرد مرگ می بارید
از آسمان شب زده در شب
تگرگ می بارید
و از تمام درختان بید
با وزش باد
برگ می بارید
که آن تناور تاریخ
تا بهاران رفت
به جاودان پیوست
و بازوان بلندش
که نام نامی او راهمیشه با خود داشت
به جان پیوست
به بیکران پیوست
شعر در مورد تگرگ
ﺑﺰﻥ ﺩﻧﯿﺎ، ﺑﺰﻥ ﺭﺳﻤﺖ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﺰﺍﯼ ﺩﻝ ﺑہ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﺰﻥ ڪہ ﺷﺎﺥ ﻭﺑﺮﮔﻢ ﺯﺭﺩ ﺯﺭﺩ ﺍﺳﺖ
ﺧﺰﺍﻧﻢ ﻣﻦ ، بہاﺭ ﻣﻦ ﺗﮕﺮﮒ ﺍﺳﺖ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﺯﯾﺮﺍ ﺣﻘﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﺰﻥ ﻧﺎﻣﺮﺩ، ﺍﯾﻦ حڪم ﺯﻣﯿﻦ اﺳﺖ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻣﺴﺖ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ پیڪﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﺑﺰﻥ ﺷﺎﯾﺪڪہﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﺩ ﺑﺎشم
ﺟﺪﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮﺧﺎڪ ﺑﺎﺷﻢ
شعر درباره تگرگ
درفصل تگرگ عاشقت می مانم
با ریزش برگ عاشقت می مانم
هرچند تبر به ریشه ام می کوبی!
تا لحظه ی مرگ عاشقت می مانم
شعر تگرگ
تو بهار همان سالی هستی که
شکوفه های آلبالو را تگرگ زد
من عطر تورا دوست دارم
شعر تگرگ اخوان
دوشیزه گان تگرگ
در کناره
در کار گرد آوردن نمک اند.
آنان، از آن سان خمیده پشت
قادر به رؤیت دریا نیستند.
شعر درباره تگرگ
از شب مبهمم دوباره سکوت
از نگاهم تگرگ می بارد
سیزده بار با دلم گفتم
مطمئنم که دوستم دارد
شعر در مورد تگرگ
تگرگ آمدی امسال برسان مرگ
مرا مگر بهتر بدی از تگرگ
تگرگ شعر نو
برو تیرباران کند چون تگرگ
بسر بر بدوزدش پولاد ترگ
شعر بارش تگرگ
ببارید بر شیده اشکش تگرگ
فراز آوریدش بنزدیک مرگ
شعر گل تگرگ
بکردند یک تیرباران نخست
بسان تگرگ بهاران درست
شعر گل و تگرگ
بفرمود تا تیرباران کنند
هوا چون تگرگ بهاران کنند
شعر باران و تگرگ
به بستان تیرباران تگرگ است
برای غنچه و گل روز مرگ است
درخت از جور طوفان ناله دارد
بلور اشک بر مژگان برگ است
شعر قصه گل و تگرگ
در اوج شادمانی
در قله غرور
در بهترین دقایق این عمر نابپای
در لذت نوازش برگ و نسیم صبح
در لحظه نهایت نسیان رنجها
در لحظه ای که ذهن وی از
یاد برده است
خوف تگرگ را
کز شاخسار باغ جدا کرده برگ را
ناگاه
غرنده تر ز رعد و شتابنده تر ز برق
احساس می کند
چون پتک جانگدازی این پیک مرگ را
متن شعر قصه گل و تگرگ
زمستان فصل برف
فصل زیبای تگرگ
فصل بازی،کودکانه
شعرهای شاعرانه
فصل یخبندانِ سرد؛
بانفس های نسیم
آن به پایان میرسد…
متن شعر گل و تگرگ
ستیزنده روسی ز آلان و ارگ
شبیخون درآورد همچون تگرگ
شعر تگرگ از سعدی
ساختی از برف حکمت ساز و برگ
از سحاب فکر تو بارد تگرگ
شعر تگرگ از حافظ
بارها را نگاهداشت به برگ
ز ابر و باران و برف و باد تگرگ
شعر تگرگ از مولوی
فصل سردش تگرگ و برف کند
روز گرمش به آب صرف کند
شعر تگرگ از مثنوی
شاخک عمر من، از برق و تگرگ
سر نیفراشته، بشکست و خمید
شعر تگرگ از مولانا
بربام دلم همیشه می باره تگرگ
پاییزم ونیست درکفم سکه برگ
حالاکه گرفته ابرغم دوروبرم
ای کاش بباره برسرم رحمت مرگ
شعر تگرگ از عطار
ای زندگان خوب پس
از مرگ
خونینه جامه های پریشان برگ برگ
در بارش تگرگ
آنان که جان تان را
از نور و
شور و
پویش و
رویش سرشته اند
تاریخ سرافراز شمایان
به هر بهار
در گردش طبیعت
تکرار می شود
زیرا که سرگذشت شما را
به کوه و دشت
بر برگ گل
به خون شقایق
نوشته اند
شعر در مورد تگرگ
طفل فقیر را، هوس و آرزو خطاست / شاخی که از تگرگ نگون گشت، بر نداشت
شعر درباره تگرگ
طفل فقیر را، هوس و آرزو خطاست
شاخی که از تگرگ نگون گشت، بر نداشت
شعر تگرگ
برآمد یکی میغ بارش تگرگ
تگرگی که بردارد از ابر مرگ
شعر تگرگ اخوان
همی گرز بارید همچون تگرگ
همی چاک چاک آمد از خود و ترگ
شعر درباره تگرگ
همی گرز بارید همچون تگرگ
ابر جوشن و تیر و بر خود و ترگ
شعر در مورد تگرگ
همی تیر بارید همچون تگرگ
بران اسپر کرگ و بر ترک و ترگ
تگرگ شعر نو
چو از پیش زین اندر آویخت ترگ
برو تیر بارید همچون تگرگ
شعر بارش تگرگ
همی گرز بارید همچون تگرگ
زمین پر ز ترگ و هوا پر ز مرگ
شعر گل تگرگ
ترسی از جنس تگرگ ؛ سرد و یخ ؛ پیوسته می کوبد به
بام جانم و می شکند پنجره ی حالم را…
وچه حالم ترشد…
قطراتی شور می چکد بر گونه به هر گونه
گهی آرام… گهی هم تند وپیوسته….
شعر گل و تگرگ
آن سبزی نو برگ بیدبن
بین
آن سوی جنون می کشد نگه را
می خواهم ازین راه بگذرم لیک
زیبایی گل هاگرفته ره را
نیماب تگرگی ست بر به سبزه
یا هاله گرفته ست گرد مه را ؟
شعر باران و تگرگ
چو ابری بدی تند و بارش تگرگ
ترا گفتم ایمن شدستی ز مرگ
شعر قصه گل و تگرگ
همی تیر بارید همچون تگرگ
برین همنشان تا غمین گشت کرگ
متن شعر قصه گل و تگرگ
همی تیر بارید همچون تگرگ
بیک چوبه با سر همی دوخت ترگ
متن شعر گل و تگرگ
ز باریدن تیر همچو تگرگ
به هر گوشه برخاست طوفان مرگ
شعر تگرگ از سعدی
ژاله از نرگس فروبارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
شعر تگرگ از حافظ
تا لحظه مرگ زندگی باید کرد
تا ریزش برگ زندگی باید کرد
همراه شکوفه های خوشرنگ بهار
تا فصل تگرگ زندگی باید کرد
شعر تگرگ از مولوی
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
بیداری شکفته پس از شوکران مرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
زیر درفش صاعقه و تیشه ی
تگرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ
شعر تگرگ از مثنوی
صبر باید کرد سالی راست تا گل بردمد
وز تگرگ سرشکن بر سر کنندش سنگسار
شعر تگرگ از مولانا
چون تگرگ از سنگ می نشناخت باز
کرد بیهوده زبان خود دراز
شعر تگرگ از عطار
باز دانست او تگرگ اینجا ز سنگ
دل شدش از دادن دشنام تنگ
شعر در مورد تگرگ
تگرگ و سنگ کردی بر تنم بار
شدی تو نیز با این کودکان یار
شعر درباره تگرگ
چو دندان زیبا و شاقان بزمش
شب و روز باران تگرگ از سحایب
شعر تگرگ
در خزان گر شاخه بی بال و برگ آموخته
در بهاران رستخیز از خواب مرگ آموخته
در شگفتم در زمستان نیز سبز سبز بود
در خیابان برگ گلهای تگرگ آموخته
شعر تگرگ اخوان
به بستان تیرباران تگرگ است
برای غنچه و گل روز مرگ است
درخت از جور طوفان ناله دارد
بلور اشک بر مژگان برگ است
شعر درباره تگرگ
این گفت و از تگرگ بپوشید لاله برگ
وز نرگسش چکید به گل دانهای نار
شعر در مورد تگرگ
رفته فلک با زمین به خشم که گویی
بر بدنش از تگرگ بارد پیکان
تگرگ شعر نو
یکی ژاله پاشید بر لاله برگ
یکی خسته عناب را از تگرگ
شعر بارش تگرگ
بهار عمر تو را بود وقت نشو و نما
تگرگ مرگ برآورد از آن دمار دریغ
شعر گل تگرگ
اشگی که همه تگرگ راند بارم
عمری که همی به مرگ ماند دارم
شعر گل و تگرگ
تگرگ می بارید!
پناهگاهی نبود
و آغوشِ تو گرم…
به رگبارم نگیر
اگر روزی
از آغوشِ خاموشِ تو
سوی چشم هایِ روشنی
روانه شدم!
شعر باران و تگرگ
وقتی تگرگ می شکند جام لاله را
از داغ او به گریه فتد باغبان گل
شعر قصه گل و تگرگ
تگرگ آمده ز ابر بی آب مرگ
نه در باغشان شاخ مانده نه برگ
متن شعر قصه گل و تگرگ
یار بر این باغ ز انجم تگرگ
در هم و بر هم شکنش شاخ و برگ
متن شعر گل و تگرگ
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
شعر تگرگ از سعدی
دوباره قصه ی سرما…تگرگ…یک کابوس
که می کشد به شکستن، تمام باور را
شعر تگرگ از حافظ
چو غنچه ریخت به خاک چمن ز تیر تگرگ
سرشک خون شد و از چشم باغبان افتاد
شعر تگرگ از مولوی
بهار سالی هر ساله خشک سالی شد
تگرگ، می زند از پشتِ باغ ؛ خنجر را!
شعر تگرگ از مثنوی
وقتی دزد مزرعه از زمین بود
شنیدم کلاغ ها سنگ روسیاهی شان را می خورند
و گرگ ها چوب بد نامی شان را
آن زمان که چوپان
با سگ های گرسنه به طبخ گوسفندان نشست
تگرگ که می بارید
کشاورزها فهمیدند
چه ساده دل به ابرها بسته اند
و من به تاوان عشقت
چه تلخ تازیانه های غرورت را می چشم
بیچاره من
هرگز نتوانستم باور کنم
حتی آسمان هم دو روست
شعر تگرگ از مولانا
وقتی دزد مزرعه از زمین بود
شنیدم کلاغ ها سنگ روسیاهی شان را می خورند
و گرگ ها چوب بد نامی شان را
آن زمان که چوپان
با سگ های گرسنه به طبخ گوسفندان نشست
تگرگ که می بارید
کشاورزها فهمیدند
چه ساده دل به ابرها بسته اند
و من به تاوان عشقت
چه تلخ تازیانه های غرورت را می چشم
بیچاره من
هرگز نتوانستم باور کنم
حتی آسمان هم دو روست
شعر تگرگ از عطار
خطوط زندگی بر صورتم
خطوط مرگ بر دستم
شب از خطوط باران شکسته بود
ابرها شاکی نمی سازند
رودها بی موج
و انسان بی سایه
خوابها هستند
ابرها هستند
رودها هستند
و من هستم
رویا را به رگبار بسته اند
و نا در زیر این همه تگرگ
تنها بقا یافتیم
شعر در مورد تگرگ
تگرگ
خدا دلتنگ دلتنگ است
نمی بینی که میبارد ز چشمانش غم مرده !
تگرگی آسمان بر دوش
بر این پهناور سنگی
بر این آدم نماهای پر از چرک و دو رنگی …
سرش را باز بالا میکند معبود
و با خود غرشی خسته …
شعر درباره تگرگ
با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل
عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ باهار نیست
شعر تگرگ
دهانت غنچه درآغوشِ برگ است
دلِ سنگینِ تو دیوارارگ است
دوچشمت مثل هاله در مَهِ نو
به باغ گل شبیخونِ تگرگ است
شعر تگرگ اخوان
صدای تو
پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه
صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
شعر درباره تگرگ
تگرگ و مرگ میبارد
براین تنهای دیوانه
چراغی روشن وپرنور میتابد
بر ایوان همان خانه
شعر در مورد تگرگ
تولد تگرگ و ترانه های ترس
مدار نقطه چین تا نهایت دنیا
تگرگ شعر نو
بوی دندان تگرگ
بوی طوفان سیاه
بوی مردار زمین در پس جشن باران
بوی زندان نفس
بوی مطبوع هوس
همگی سلسله ای بودند بر جنبش این ثانیه ها
شعر بارش تگرگ
دیگه من حتی یه لحظه
عشقتو باور ندارم
مثه ابرای زمستون
باید از غصه ببارم
مثه یه تگرگ زخمی
روی شعله ها اسیرم
شعر گل تگرگ
زیر رگبار تگرگه
با تو دریای غرورم ‚ اما بی تو دریا تشنه س
بی تو سینه ی سکوتم تشنه ی تیغه ی دشنه س
هم طلوع و هم غروبی
بدی اما خیلی خوبی
واسه این زانو شکسته
یه طلسم نقره کوبی
وقتی میرسم به آخر ‚ توی دالون یه بن بست
شعر گل و تگرگ
تگرگ و باد و باران خوانده میرفت
تب و لرز بیابان خوانده میرفت
به سبک”ساربان” در ذهن شاعر
یکی “ملا مَمَد جان ” خوانده میرفت