شعر در مورد حضرت قاسم (ع)
شعر در مورد حضرت قاسم ، شعر در مورد حضرت قاسم ع،شعر در مورد شهادت حضرت قاسم،شعر ترکی در مورد حضرت قاسم،شعر زیبا در مورد حضرت قاسم،شعر در مورد تولد حضرت قاسم،شعر در مورد عروسی حضرت قاسم،شعر درباره حضرت قاسم،شعر دوبیتی در مورد حضرت قاسم،شعر کوتاه در مورد حضرت قاسم،شعر در مورد حضرت قاسم علیه السلام،شعر درباره شهادت حضرت قاسم،اشعار ترکی در مورد حضرت قاسم،شعر ترکی درباره حضرت قاسم،اشعار ترکی درباره حضرت قاسم،شعر زیبا درباره حضرت قاسم،اشعار زیبا درباره حضرت قاسم،شعر در مورد ولادت حضرت قاسم،شعر درباره ولادت حضرت قاسم،شعر درباره حضرت قاسم ابن الحسن،شعر درباره حضرت قاسم بن الحسن،شعر در مورد حضرت قاسم (ع)،اشعار درباره حضرت قاسم،شعر درباره ی حضرت قاسم،شعر کوتاه درباره حضرت قاسم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حضرت قاسم (ع) برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر در مورد حضرت قاسم
این سنگ ها که دور و برت را گرفته اند
چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند
دیدند بی زره چو تن نازک تو را
با شدت تمام تری پا گرفته اند
چشمت زدند بس که حَسن صورتی عمو!
زیبایی تو را به تماشا گرفته اند
آنان که تیر گوشه تابوت می زدند
حالا تو را شبیه به بابا گرفته اند
گفتند کوچه باز کنید از سپاهیان
یاد حسن به کوچه ی زهرا گرفته اند
کم دست و پا بزن نفسم بند آمده
خون تو را به صفحه صحرا گرفته اند
تشییع می کنند تنت را به اسب ها
جسم تو را مباح بر آن ها گرفته اند
شعر در مورد حضرت قاسم ع
پشت خیمه قدم زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا
ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی اش کن از دستم
چارۀ درد را نمی دانم
او غریب است منکه می دانم
تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی ام شود راضی
غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او
به نفس های عمه ام زینب
یک تنه یاری اش کنم یا رب
شعر در مورد شهادت حضرت قاسم
مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی
زهرا شدی،علی شدی ومصطفی شدی
وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت
تنها سواره ی حسن مجتبی شدی
از بس عزیز هستی واز بس که محشری
بین قنوت زینب کبری دعا شدی
دل ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت
وقتی که از کنار عمویت جدا شدی
بند رکاب حسرت پای تو را کشید
تا راهی میانه ی دشت بلا شدی
دانه به دانه موی عمویت سفید شد
وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی
در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و
پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی
یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و
بر زیر نعل کشته ی بی انتها شدی
تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و
آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی
آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد
وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی
شعر در مورد حضرت قاسم
با نقاب بسته هم محشر کند ابروی تو
یک حرم دل دلربا سرگشته ی گیسوی تو
تا صدای ناله آمد که عمو مردم بیا
همچنان باز شکاری تاختم رو سوی تو
از سر زین گو چگونه بر زمین افتاده ای
جای نیزه از دو سو پیداست بر پهلوی تو
از سر مرکب زدم دست عدوی بی حیا
تاکه دیدم بین مشتش کاکل گیسوی تو
جنگ مغلوبه شده مادر نگهدارت بود
میرسد تنها ز زیر سم مرکب بوی تو
پا مکش بر خاک کاری بر نمی آید ز من
میزنی پرپر خجالت میکشم از روی تو
تا نریزد جسمت از لای کفن بنگر زنم
یک گره آرام بین ساق پا تا زانوی تو
شعر زیبا در مورد حضرت قاسم
ای جگر پارۀ امام حسن
وی ز سر تا به پا تمام حسن
تیرها بر جگر زده گرهت
زخم ها بر بدن شده زرهت
گرگ ها بر تن تو چنگ زدند
دلشان سنگ بود و سنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب
یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگر تشنه ات کبابم کرد
داغ تو مثل شمع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری
موج خون از چه در دهن داری
گل خونین من گلاب شدی
پای تا سر ز خون خضاب شدی
زخم هایت چو لاله در گلشن
بدنت مثل حلقه جوشن
ای مرا کشته دست و پا زدنت
جگرم پاره پاره تر ز تنت
من عموی غریب تو هستم
کم بزن دست و پا روی دستم
سوره نور گشته پیکر تو
آیه آیه است پای تا سر تو
نه فقط قلب چاک چاک منی
مصحف پاره پاره حسنی
بعد اکبر تو اکبرم بودی
بلکه عباس دیگرم بودی
خجلم از لبان عطشانت
جگرم سوخت از عمو جانت
شهد مرگ از کف اجل خوردی
از دم تیغ ها عسل خوردی
بس که دلداده خدا بودی
بس که از خویشتن جدا بودی
تلخی مرگ از دم خنجر
از عسل گشت بر تو شیرین تر
زخم تن آیه های نور شده
پایمال سم ستور شده
لاله بودی و پرپرت کردند
پاره پاره، چو اکبرت کردند
لاله پرپرم، عزیز دلم
تا صف محشر از حسن خجلم
نشود تا ابد فراموشم
قاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفا ز خاک رهت
اشک “میثم” نثار قتلگهت
شعر در مورد تولد حضرت قاسم
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی
شعر در مورد عروسی حضرت قاسم
درست لحظه ی آخر در این محل افتاد
و قطره قطره ی اهلاً من العسل افتاد
میان عرصه ی میدان عجیب غوغا شد
مفاصل تن قاسم یکی یکی وا شد
چقدر خون چکد از ریش ریش پیروهنت
شکست گوشه ی ابرو… شکسته شد دهنت
خمیدگی تنت کار نیزه ی خصم است
اگر چه درد کمر بین ما دگر رسم است
و ناگهان ز قفا تیغ آهنین خوردی
ز نصفه های کمر خم شدی… زمین خوردی
ز تارهای گلویت مرا صدا زده ای
چقدر در وسط صحنه دست و پا زده ای
بگو بگو که عزیزم تـنت گسسته چرا
درون حنجره ات استخوان شکسته چرا؟
چرا تمام تـنت را چنین به هم زده ای
مگر محله ی قصاب ها قدم زده ای؟
چقدر میوه ی سبزم… رسیده ای قاسم
گمان کنم که کمی قد کشیده ای قاسم
عدو تمام تو را بند بند کرده گلم
و نعل اسب تو را قد بلند کرده گلم
شعر درباره حضرت قاسم
مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی
زهرا شدی،علی شدی ومصطفی شدی
وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت
تنها سواره ی حسن مجتبی شدی
از بس عزیز هستی واز بس که محشری
ابین قنوت زینب کبری دعا شدی
دل ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت
وقتی که از کنار عمویت جدا شدی
بند رکاب حسرت پای تو را کشید
تا راهی میانه ی دشت بلا شدی
دانه به دانه موی عمویت سفید شد
وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی
در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و
پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی
یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و
بر زیر نعل کشته ی بی انتها شدی
تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و
آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی
آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد
وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی
شعر دوبیتی در مورد حضرت قاسم
باز یل آمده است
معنی حیّ علی خیر العمل آمده است
او غزال حرم است
تا قصیده بشود مثل غزل آمده است
نوجوان است ولی
ادبش گفت که از روز ازل آمده است
تازه داماد حسین
در حقیقت سفر ماه عسل آمده است
شتر سرخ کجاست
پسر صف شکن جنگ جمل آمده است
هدفش ازرق بود
در پی کشتن این حداقل آمده است
به خدا با رزمش
طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است
یک نفر جنگیده
نعره ی حیدری از چند محل آمده است
لشکر از خواب پرید
بی مهابا همه گفتند اجل آمده است
شعر در مورد حضرت قاسم
اى عمو فتح نمایان کردم
دشمنان را همه حیران کردم
اى عمو در بر تو گویم فاش
آمدم تا که بگیرم پاداش
تن بىتاب مرا تاب بده
مزد پیروزى من آب بده
تو که جاى پدر من بودى
تو که چون تاج سر من بودى
بشتاب و تن من پیدا کن
حکم سربازى من امضا کن
باغبان سوى میدان رو کن
گل پرپر شدهات را بو کن
بین چگونه به تو قربان شدهام
پایمال سم اسبان شدهام
اى گل پرپر بدست کیستى
بوى تو مىآید و خود نیستى
گشته از زخم فزون بانگ تو کم
یا عسل چسبانده لبهایت بهم
من نگویم با عمو کن گفتگو
لب گشا یکبار و یک عمو بگو
شعر در مورد حضرت قاسم علیه السلام
بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین تر از عسل دارم
منکه شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم
سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم
دیده ام دوره های بس حساس
شیوه جنگیِ عمو عباس
شعر درباره شهادت حضرت قاسم
قد کشید و بلند بالا شد
تا فلک پر زد و مسیحا شد
به همین قدر اکتفا فرمود
بند کفش اش نبست و موسی شد
آب و آیینه را خبر بکنید
رخ داماد عشق زیبا شد
دست و پا زد که یعنی این جایم
علت این بود زود پیدا شد
طفل معصوم گفت تشنه لبم
همه جا شرم مال سقا شد
نوه ی مرتضی و فاطمه بود
زائر مرتضی و زهرا شد
اشعار ترکی در مورد حضرت قاسم
چنان که از فلک افتد زحل به روی زمین
کشید از اسب تنش را اجل به روی زمین
چنان یکی شده با خاک های دشت انگار
که بوده است تنش از ازل به روی زمین
بلند کردنش ازروی خاک هاسخت است
خدا کند که نریزد عسل به روی زمین
چنان که پخش شده عضوعضو او گویی
قصیده ای شده چندین غزل به روی زمین
هجا هجا شده هر سیزده زحاف تنش
هزج خفیف مضارع رمل به روی زمین
نمی شود که بلندش کنی , عمو ناچار
گرفته است تنش را بغل به روی زمین
به جای تخت عروسی به روی خاک افتاد
کدام صنعت شعری ست قلب روی زمین?
شعر ترکی درباره حضرت قاسم
شور و شوقم را ببین، یاور نمیخواهی عمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمیخواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود آن ورنمیخواهی عمو؟
چهرهی زهراییم زیباست اما یک رجز
روز آخر با دم حیدر نمیخواهی عمو؟
شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه
در میان کربلا محشر نمیخواهی عمو؟
وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمیخواهی عمو؟
پیکرم شاید که پای اسبها را خسته کرد
یک فدایی این دم آخر نمیخواهی عمو؟
یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق
از برادر هدیهای پرپر نمیخواهی عمو؟
اشعار ترکی درباره حضرت قاسم
ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر ِ تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی
چه آمده سرت از چشمْ زخم ِ این لشگر
چرا ز معرکهات بی نقاب برگشتی؟!
شعر زیبا درباره حضرت قاسم
گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده که بردن ندارد
اشعار زیبا درباره حضرت قاسم
همه در حیرت او
عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او
سپرش را برداشت
آمد عمامه ی سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت
از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
گریه می کرد ولی
دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت
از همه دل می کَند
تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت
چون نهال است تنش
از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت
شعر در مورد ولادت حضرت قاسم
ساحل بحر کرم پُر موج است
میل سیمرغ بقا بر اوج است
علم اعداد ریاضــی برگشت
عدد سیزده امشب زوج است
شعر درباره ولادت حضرت قاسم
در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من
رفته ام دوره شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را
در کلاس علیِّ اکبر هم
دوره بندگی ندیدم کم
من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلاله حسنم
می رسانم به اشک و شیون و شین
دست خط حسن به دست حسین
شعر در مورد حضرت قاسم
صبح پایش رکاب را پس زد
عصر قدش چو قد آقا شد
چند ابرو اضافه بر رخ داشت
یا سم اسب بر رخش جا شد؟
ارباً اربا شد از درون بدنش
این حسن زاده پور لیلا شد
سخت پیچیده است پیکر او
علت مرگ او معما شد
قاتلی دور دست خود تاباند
زلفش از پیچ بس چلیپا شد
دست خط پدر غمش را برد
یک دهه پیش از این گره وا شد
بازویش زیر سم مرکب رفت
دست خط مبارکی تا شد
سنگ بازی شده است با سر او
چون چو طفلان سوار نی ها شد
سر مپیچ از عمو بده بوسه
گردنت گر چه بی مدارا شد
رو به قبله کند چگونه تو را
بندهایت ز یکدگر وا شد
شعر درباره حضرت قاسم بن الحسن
اشکهای حسن از چشم ترت میریزد
نالۀ اهل حرم دور و برت میریزد
پسرم با رجزت لرزه به میدان افتاد
هیبت لشگری از این جگرت میریزد
گرچه با باقی عمامه رخت را بستم
جذبه حیدری ات از نظرت میریزد
شعر در مورد حضرت قاسم (ع)
شوریدگیت داده به دل اختیار را
با زلف دوست بسته قرارومدار را
آیینه ی تمام نمای یل جمل
ازاین سپاه فتنه درآور دمار را
ابروکشیده ! حُکم نیام است این نقاب
باید مهارکرد کمی ذوالفقار را
ازانعکاس نام «حسن» کوفه دلخوراست
فریاد کن دوباره شکوه تبار را
« إن تنکرون» تولجشان را درآورد
آری،به رخ بکش نسب واعتبار را
داری چقدرمثل علی تیغ می زنی !
دنبال کن سواربه فکر فرار را
برخیزجان فاطمه، دلگیرترنکن!
تصویربی سپاهی این شهریار را
ازنیزه ای که خورده به پهلوت واضح است
زرگرتلاش کرده بسنجد عیار را
با یک غرور له شده ؛مانده ست باغبان
آخرچگونه جمع کند این انار را
اشعار درباره حضرت قاسم
از تماشای تو یک دشت به تکبیر افتاذ
جلوه ذات خدا از شجرت میریزد
حمله ای سوی عدو کردی و سرها میریخت
لشگر ابرهه با یک گذرت میریزد
تازه داماد من!آماده ی پرواز شدی
وقت نقل است ولی سنگ سرت میریزد
دور تا دور تو خار است گلم زود بیا
پای این منظره قلب پدرت میریزد
ناله ات را که شنیدم نفسم بند آمد..
دیدم ای وای تن محتضرت میریزد
بکشم روی زمین پیکر تو میپاشد!
ببرم بر سر دوشم کمرت میریزد!
کاش میشد به عبایی ببرم جسمت را
دست سویت ببرم بیشترت میریزد
شاخ شمشاد من از سم فرس سرو شدی
که به هرجای بیابان خبرت میریزد..
شعر درباره ی حضرت قاسم
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری
همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را
نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری
شعر کوتاه درباره حضرت قاسم
این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود
سهم حسن از کربلا، غوغای قاسم بود
عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت
از بچه های کوچه های آل هاشم بود
از روز تشییع پدر تا کربلا بارید
باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود
پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیست
وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود
سر را جدا کردند اما عمه می پرسید
آیا برای بردن سر، نیزه لازم بود؟
شعر در مورد حضرت قاسم
بیا شوق مرا ضرب المثل کن
تمام ظرفهایم را عسل کن
برای آنکه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل کن
شعر در مورد حضرت قاسم ع
وای از این رفتن او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او
خیمه غوغا شده است
نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه تنها شده است
نجمه چشمش روشن
چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی
صورت غرقه به خون تو چه زیبا شده است
زیر و رو شد بدنت
چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
تو که قاسم بودی
از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است
بد کشیدن تو را
قدت انگار که اندازه سقا شده است
چکمه ها جای خودش
نعل ها نیز برای تو مهیا شده است
وای از این هلهله ها
سر عمامه ات انگار که دعوا شده است
نوه ی فاطمه ای
چند تا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زده ای
سینه ات مقتلی از روضه ی زهرا شده است
میخ در نیست ولی
تیر هر قدر که می شد به تنت جا شده است
شعر در مورد شهادت حضرت قاسم
سیــزده بار حزینـــم امشب
با غم و غصه عجینم امشب
به خود عشق قسم، دل شده ی
سیزده سالــه ترینــم امشب
شعر در مورد حضرت قاسم
چون حسین نامۀ حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت
قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند
پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی قَدَش حسنی
و انا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش
رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد
دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد
نیزه ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه ای به کفن
دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست
نالۀ او بلند شد: عمّاه
به حرم می رسید وا اُماه
شعر زیبا در مورد حضرت قاسم
نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده
پر و بال نفسم را پر و بالت چیده
هر تنی مثل تو پرپر بشود می پاشد
بدنت از عسل اینگونه به هم چسبیده
نقل دامادی تو بود ؛مبارک باشد
سنگ هایی که به روی سر تو باریده
چه قدر خار به زخم بدنت می بینم
چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده
چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است
پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده
نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند
بس که از پیکر تو چشمه ی خون جوشیده
چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه
تن تو مثل غباری به زمین خوابیده
هر کجا می نگرم زخم هلالی داری
رختی از نقش سم اسب تنت پوشیده
صفحه صفحه شده ای و به خودم می گویم
این کتابی است که شیرازه ی آن پاشیده
شعر در مورد تولد حضرت قاسم
ای حرمت خانۀ معمور دل
ای شجر عشق تو در طور دل
نجل علی درّ یتیم حسن
باب همه خلق زمین و ز من
همچو عمو ماه بنی هاشم
چشم و چراغ شهدا، قاسمی
زینب و عبّاس و حسین و حسن
روی دل آرای تو را بوسه زن
رشتۀ جان طرّه گیسوی تو
پنجۀ دل شانه کش موی تو
شعر در مورد عروسی حضرت قاسم
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده که بردن ندارد
شعر در مورد حضرت قاسم
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم، عوض ِ وا عطشا افتاده
چاره ای کن که نمانند به رویِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
شعر دوبیتی در مورد حضرت قاسم
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
شعر کوتاه در مورد حضرت قاسم
از این دنیای فانی دل بریدی
برای جانفشانی میدویدی
چه آمد بر سرت، سرو امیدم
که در بین تبرها قد کشیدی؟
شعر در مورد حضرت قاسم علیه السلام
سیزده بار ز خود رستم من
سیزده مرتبــه سرمستم من
سیزده بار به آقا سوگنــد
قاسم ابن الحسنی هستم من
شعر درباره شهادت حضرت قاسم
بیا شوق مرا ضرب المثل کن
تمام ظرفهایم را عسل کن
برای آنکه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل کن
اشعار ترکی در مورد حضرت قاسم
شده دشوار تماشای تو از سمت حرم
چقَدَر سنگ میانِ تو و ما افتاده
لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد
بدنی حال در این سعی و صفا افتاده
شعر ترکی درباره حضرت قاسم
به روی دامان تو جان می سپارم
گلم ولی صبر و تابم را گرفتند
با سم مرکب گلابم را گرفتند
واویلا واویلا واویلا واویلا
اشعار ترکی درباره حضرت قاسم
ای نوه حضرتِ، حیدر مرهب فکن
نور دل فاطمه، حضرت ابن الحسن
خون رگت حیدری، مثل علی اکبری
کرده تورا مجتبی، نذر شه بی کفن
ای نبوی در جمال، ای علوی در قتال
باز بگو یا علی، ریشۀ دشمن بکن
شعر زیبا درباره حضرت قاسم
سیـــزده بار دلــم در محــن است
تا سحر ذکر دلم یا حسن است
آن شهیدی که شب روضه ی اوست
سیزده ساله ترین بی کفن است
شعر در مورد حضرت قاسم
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
شعر در مورد ولادت حضرت قاسم
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی
شعر درباره ولادت حضرت قاسم
استخوان سینه ات میگفت اینجایم عمو
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی
ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت
این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی
سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشم
در إزای سیزده جام بلایی که زدی
شعر درباره حضرت قاسم ابن الحسن
گفتم یتیمم همه سویم دویدند
با تیر و نیزه همه نازم خریدند
هم دیده من شده بسته عمو جان
هم استخوان من شکسته عمو جان
واویلا واویلا واویلا واویلا
شعر درباره حضرت قاسم بن الحسن
بی زره آمده و پیرهن او کفن است
قاسم بن الحسن است
مثل عباس عمویش بخدا صف شکن است
قاسم بن الحسن است
شعر در مورد حضرت قاسم (ع)
منم که خون شد حنای دست و پایم
منم که ماه کنعان مجتبایم
بیا که بی تو دلم تنگ است عمو جان
حجلگه من پر از سنگ است عمو جان
واویلا واویلا واویلا واویلا
اشعار درباره حضرت قاسم
کوفیان یک دفعه بی تاب شدند
در شگفت از رخ مهتاب شدند
تا که از خیمه خود کرد طلوع
سیزده قـــرص قمر آب شدند
شعر در مورد حضرت قاسم
به تلافیِ مدینه به تنت پا زده اند
تا که شد نعره یِ ابن الحسنت پیچیده
ارباً اربا چو علی اکبر لیلا شده ای
در عبا جمع کنم بسکه تنت پیچیده
شعر کوتاه درباره حضرت قاسم
افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس
دیگر فتادم از نفس عمو به فریادم برس
عمو حسین عمو حسین
شعر در مورد حضرت قاسم
چه جمالی کَفَلق لایق اوست
سیزده حور و ملک شایق اوست
بس که دارای کمالات است او
سیزده بار خدا عاشق اوست
شعر در مورد حضرت قاسم ع
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند
از قَصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رَجَز مشکلی نبود
گفتم که بچه ی حسنم بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
می خواستند از نظر عُمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
شعر در مورد شهادت حضرت قاسم
مگرنگفتی ای عمو هستی به جای پدرم
ببین زسم اسبها آخرچه آمد به سرم
عمو حسین عمو حسین
شعر ترکی در مورد حضرت قاسم
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است…
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی…
تیرها! پَر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است…
شعر زیبا در مورد حضرت قاسم
جزسنگ ونیزه کس نمیگیرد نشانم ای عمو
مثل دلم ببین شکسته استخوانم ای عمو
عمو حسین عمو حسین
شعر در مورد تولد حضرت قاسم
خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد
در دست عقیق یمنی داشته باشد
گر میل به قربان شدنی داشته باشد
بد نیست که معشوق «لن» ی داشته باشد
شعر در مورد حضرت قاسم
بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو
بازآ بکن ز راه کرم یادم ای عمو
من آهوی حرم، شده ایندشت صیدگاه
اندرکمند کینه صیادم ای عمو
بی یار و بی معینم ای شاه تاجدار
فریادرس که در کف جلادم ای عمو
شعر درباره حضرت قاسم
تو فرق نداری به خدا با پسر خویش
این گونه عمو را مکشان پشت سر خویش
خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش
تا قوم زمینت نزند با نظر خویش
شعر دوبیتی در مورد حضرت قاسم
عموبیا ببین زخون جای حنا رنگم زدند
دیدند ندارم من زره از هرطرف سنگم زدند
عمو حسین عمو حسین
شعر کوتاه در مورد حضرت قاسم
بیش از قبل من امروز شبیه حسنم
قاسم ابن الحسنم
آمدم مثل ابالفضل کمی سَر بزنم
قاسم ابن الحسنم
شعر در مورد حضرت قاسم علیه السلام
ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش
زلف تو پریشان شد و دادند تکانش
حق دارد عمو این همه باشد نگرانش
این ازرق شامی و تمام پسرانش
شعر درباره شهادت حضرت قاسم
زن ها چه قدر موی پریشان تو کردند
از بس که دعا بر تو و بر جان تو کردند
وقتی که نظر بر قد طوفان تو کردند…
وقتی که نگه بر تو و میدان تو کردند
اشعار ترکی در مورد حضرت قاسم
گفتم یتیمم سویم از هرسو دویدند ای عمو
تمام آنها با گد نازم خریدند ای عمو
شعر ترکی درباره حضرت قاسم
پسرشیر به تاراج سپاه آمده است
قرص ماه آمده است
با نیابت ز حسن یاری شاه آمده است
قرص ماه آمده است
اشعار ترکی درباره حضرت قاسم
بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد
بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد
از هر طرفی بال و پرت در قفس افتاد
سینه ت که صداکرد، عمو از نفس افتاد
شعر زیبا درباره حضرت قاسم
جانم به لب آمد ولی بگو به نوعروس من
شادم نمی بینم اسیری میرود ناموس من
عمو حسین عمو حسین
اشعار زیبا درباره حضرت قاسم
حضورش با صفاتر از نسیم است
نگاهش مثل بابایش رحیم است
الهی دست ما را هم بگیرد
جوانی که کریم بن کریم است
شعر در مورد حضرت قاسم
به حق صدق اویس و به قاسم بن حسن / به روح پاک حسین و به خیرات حسان
شعر درباره ولادت حضرت قاسم
ای عمو بنگر تنم اندازه سقا شده
قاسمت رعنا شده
بند بندم زیر نعل اسب از هم وا شده
قاسمت رعنا شده
شعر درباره حضرت قاسم ابن الحسن
منم قاسم که جانم گشته بر لب
بیا سالار زینب
تنم افتاده زیر سم مرکب
بیا سالار زینب